Jannah Theme License is not validated, Go to the theme options page to validate the license, You need a single license for each domain name.
داستان مهاجرانمهاجران موفق

این خانم مهاجر ایرانی به یک کانادایی کمک کرد تا از کلاهبرداری نجات پیدا کند

فرزانه شیرازی که در داون‌تاون تورنتو بیزینس دارد برای خبرنگار آتش توضیح می‌دهد که چطور اگر کمک و سماجت او نبود تمام ۱۲٬۵۰۰ دلار خانم اِلِین ۶۰ ساله به دست کلاهبردارها افتاده بود

روزی که فرزانه شیرازی همراه همسر و فرزندانش، زندگی خود را در چند چمدان بست و برای همیشه به کانادا مهاجرت کرد،‌ هیچ نمی‌دانست چه آینده‌ای در انتظار اوست و بازی سرنوشت چه چیزی برای او در چنته دارد.

در میان همه آنچه او برای آینده خود و خانواده‌اش انتظار داشت، تنها چیزی که فکرش را هم نمی‌کرد این بود که بیست سال بعد روزی برای کار خوبی که برای یک کانادایی کرده، در رسانه‌های این کشور مطرح شود.

فرزانه شیرازی که حالا صاحب یک شعبه UPS Store در داون‌تاون تورنتوست، هفته پیش به زنی که قربانی یک کلاهبرداری تلفنی شده بود کمک کرد تا از این ورطه نجات پیدا کند و پول از دست رفته‌ی خود را نجات دهد.

فرزانه برای خبرنگار آتش از روزهای مهاجرت می‌گوید، از مسیری که در این ۲۰ سال خودش و خانواده‌اش طی کرده‌اند و بالاخره از آنچه که او را این روزها به چهره رسانه‌ای مبدل کرده است.

درست در روز ولنتاین خانمی حدودا شصت ساله به شعبه شماره ده UPS Store واقع در خیابان کوئین شرقی آمد تا یک مجله کاملا بسته‌بندی شده را به آدرسی در استان کبک در نزدیکی شهر مونترال بفرستد. نشانی این بود:

Robert DeCosta, 2300 Boulevard Thimens, Saint-Laurent, Que.

او می‌خواست که بسته با سریع‌ترین روش ممکن فرستاده شود و در پاسخ به پرسش خانم Donna Scott که آن زمان پشت میز فروشگاه ایستاده بود گفت که بسته حاوی مدارک است.

بسته از خانم Elaine تحویل گرفته شد و او رسید ارسال حاوی شماره‌ای برای پی‌گیری کردن مرسوله دریافت کرد و رفت. بسته به روی سایر بسته‌هایی که قرار بود عصر آن روز راهی انبار مرکزی UPS در کنکوردیا فرستاده شود قرار گفت.

اِلِین آن روز از خانه‌اش در شرق تورنتو آماده شده بود تا به خانه مادر ۹۴ ساله‌اش در ویلودیل برود. مادر او چندی بود که به علت جراحتی در پشت خود زمین‌گیر شده بود. درست زمانی که اِلِین داشت خانه را ترک می‌کرد تلفن او زنگ زد. اول فکر کرد که شاید از همین تلفن‌های تبلیغاتی است و خواست جواب ندهد اما بعد یادش افتاد که ممکن است دخترش باشد که در آمریکا زندگی می‌کند. اگرچه آنها همیشه از طریق اسکایپ با هم در تماس بودند ولی پیش خود گفت شاید موردی فوری پیش آمده باشد.

او دوباره برگشت به داخل خانه و تلفن را جواب داد و این مکالمه‌ای بود که آن روز انجام شد.

جزئیات یک تماس تلفنی

اِلِین: بله

سلام

اِلِین: شما؟

من هستم خواهرزاده‌ات. نشناختی من رو؟

اِلِین: هی، جیمز تو هستی؟ چطوری؟

خوبم خوبم

اِلِین: سنگ کلیه‌ات چی شد؟ دفع شده بالاخره؟

آره،‌ خیلی وحشتناک بود ولی خدا را شکر رفع شد ولی یک مشکلی برام پیش اومده امیدوارم بتونی کمک کنی.

اِلِین: چه مشکلی عزیزم؟

من ماشین دوستم را قرض کرده بودم که با آن تصادف کردم. پلیس من را متهم به این کرده که من مشروب خورده بودم و الان در بازداشت هستم. پدر همین دوستم که صاحب ماشین است خوشبختانه خودش وکیل است و الان کنار من ایستاده و می‌خواهد با شما صحبت کند.

وکیل: سلام من Mills، پدر دوست جیمز و وکیل هستم. متاسفانه مشکلی برای خواهرزاده شما پیش اومده ولی من مطمئن هستم که حل خواهد شد. او امروز تصادف کرده و پلیس که به صحنه اومده گزارش داده که بوی مشروب از داخل ماشین استشمام شده است. اما چون سر جیمز در تصادف به داشبرد خورده بوده، لازم بوده که سریع به بیمارستان منتقل شود و به همین دلیل پلیس نتوانسته از او تست الکل بگیرد. خوش‌بختانه جیمز صدمه‌ای ندیده ولی حالا متهم به مصرف الکل شده است. البته من خودم وکیل هستم و می‌دونم که او قطعا تبرئه خواهد شد، چون پلیس هیچ مدرکی علیه او ندارد.

اِلِین: پس مشکل کجاست؟

وکیل: مشکل این است که جیمز باید تا زمان دادگاه در بازداشت بماند و تنها راه هم این است که ۱۲٬۵۰۰ دلار مبلغ وثیقه‌ای که از سوی دادگاه تعیین شده را به صورت نقدی به حساب دادگاه واریز کنیم تا جیمز آزاد شود و البته این مبلغ را بلافاصله بعد از رفع اتهام پس می‌گیریم.

اِلِین: باشه، بگذارید من بروم بانک و از کردیت کارتم برداشت کنم.

وکیل: ممنون. فقط حتما پول را با Fedex یا UPS بفرستید که تا پیش از ظهر به دست ما برسد چون بعد از آن آخر هفته است و دوشنبه هم به خاطر لانگ‌ویکند تعطیل است و به این ترتیب دادگاه‌ها تا سه‌شنبه تعطیل هستند و جیمز تا آن زمان باید در بازداشت بماند. فقط در بانک ممکن است از شما بپرسند این پول نقد را برای چه منظوری می‌خواهید. در این صورت بگویید برای یک کاری مثل بازسازی خانه لازم است.

اِلِین: من به شما خبر می‌دهم.

مکالمه اینجا پایان می‌گیرد، اما اِلِین که تحصیل‌کرده رشته شیمی است و در یک شرکت مواد غذائی کار می‌کند، شک کرده که آیا این هم از همان نوع کلاهبرداری‌های تلفنی است که داستان‌هایش را مدام در اخبار می‌شنویم. او بلافاصله با موبایل جیمز تماس می‌گیرد تا مطمئن شود، اما موبایل خاموش است و او برایش پیغام می‌گذارد که آیا واقعا او بوده که تماس گرفته و گفته که دچار دردسر شده است.

خانم اِلِین به بانک می‌رود

یک صندوق‌دار مهربان در بانک TD به خانم اِلِین کمک کرد تا مبلغ ۱۲٬۵۰۰ دلار را از حساب کردیت کارت خود به حساب جاری خود منتقل کند. بعد هم مبلغ مورد درخواست را در قالب ۱۹۵ قطعه اسکناس‌های ۲۰، ۵۰ و ۱۰۰ دلاری برای او آماده کرد. در این موقع مدیر شعبه پیش خانم اِلِین آمد و با خیلی احترام پرسید که این مبلغ نقدی خیلی زیادی است و او این را برای چه کاری می‌خواهد. خانم اِلِین هم در پاسخ گفت که برای بازسازی خانه‌اش آن را لازم دارد.

اِلِین مبلغ را گرفت و به خانه برگشت. همین موقع Mills تماس گرفت و پس از اینکه مطمئن شد او پول را دریافت کرده به او گفت که یک مجله بردارد و پول‌ها را لابلای مجله بگذارد و بعد هم مجله را بسته‌بندی کند. Mills به او گفت که UPS پول نقد را نمی‌پذیرد و این تنها راهیست که او می‌تواند پول را بفرستد. اِلِین چون از خانه داشت می‌رفت بیرون شماره موبایل خودش را هم به Mills داد و با پول‌های بسته‌بندی شده در مجله به شعبه دهم UPS Store در خیابان کویین شرقی رفت.

فرزانه شیرازی صاحب شعبه UPS Store می‌گوید: «خانم اِلِین به ما نگفت که بسته حاوی پول است، اگر می‌گفت ما قطعا نمی‌پذیرفتیم، چون طبق مقررات ما اجازه ارسال پول نقد را نداریم. او به «دانا» همکار من گفت که بسته حاوی مدارک است.»

به گفته خانم شیرازی مرسوله در پروسه ارسال قرار گرفت و بایستی تا پیش از ساعت ۹ صبح به دست گیرنده می‌رسید.

اِلِین به خانه مادرش می‌رود، کد رهگیری را برای Mills می‌فرستد و مشغول کارهای مادرش می‌شود.

جیمز واقعی پیدا می‌شود

فردا (جمعه) صبح، جیمز، که دانشجوی یکی از دانشگاه‌های انتاریوست،‌ به اِلِین زنگ می‌زند و می‌گوید که او دیروز در جلسه امتحان بوده و به همین دلیل موبایلش را خاموش کرده بود. سپس او به کلاس گیتارش رفته و بعد هم به‌خاطر سنگ کلیه‌اش ناخوش بوده و تازه همین الان توانسته پیغام‌هایش را گوش کند. جیمز گفت که مطمئن است که این کلاهبرداری بوده و او باید هر طوری که شده جلوی ارسال پول را بگیرد.

اِلِین سریع سراغ سایت UPS می‌رود و کد رهگیری را وارد می‌کند که به نظر می‌رسید شاید دیر شده باشد، بسته قرار بوده ساعت ۹ صبح تحویل شود و حالا ساعت ۱۱ است. اِلِین با بخش خدمات مشتریان تماس می‌گیرد ولی انتظار طولانی می‌شود و او می‌بیند اگر شانسی هم برای توقف ارسال باشد دارد از دست می‌رود. او به یادش می‌افتد که شماره UPS Store روی صورتحساب او هست. بلافاصله تماس می‌گیرد.

این بار فرزانه است که در شعبه جواب اِلِین را می‌دهد. او صدای زن نگرانی را می‌شنود که داستان را روایت می‌کند و از او ملتمسانه می‌خواهد که هر کاری می‌تواند بکند. شاید هنوز فرصتی باقی مانده باشد.

خانم شیرازی به خبرنگار آتش می‌گوید: «من تقریبا مطمئن بودم که کار از کار گذشته است. ساعت در آن لحظه ۱۱ و نیم بود و بسته باید ساعت ۹ تحویل می‌شده است. به ندرت ممکن است این ساعت به تاخیر بیفتد. اما وظیفه انسانی حکم می‌کرد که هر کاری می‌توانم بکنم.»

زنجیره‌ای از تماس‌های تلفنی در UPS به کار می‌افتد. فرزانه اول با مسئول شعبه خود دفتر محلی UPS تماس می‌گیرد و تلفن یک مسئول در Lachine که قرار بوده بسته از آن طریق توزیع شود می‌گیرد، با آنجا تماس می‌گیرد و آنها می‌گویند که بسته الان با راننده است. فرزانه با شماره موبایل راننده تماس می‌گیرد و راننده می‌گوید که همین الان پارک کرده تا بسته را تحویل بدهد و فرزانه داستان را برای راننده می‌گوید و به این ترتیب درست در آخرین لحظه فرزانه موفق می‌شود مانع یک کلاهبرداری شود.

خبر خوب برای خانم اِلِین؛ پول‌ها باز می‌گردد

ساعت ۱۲ و نیم ظهر بود که اِلِین خبر خوش را از فرزانه شنید: «باور نمی‌کردم. من این پول را از دست رفته می‌دیدم،‌ من تا پایان عمرم از فرح (فرزانه) و همکارش ممنون هستم. اگر این پول رفته بود من واقعا نمی‌دانستم چکار باید بکنم. فرح به من گفت که بسته در راه بازگشت به شعبه ماست ولی چون شنبه تا دوشنبه تعطیل است، روز سه‌شنبه به دست ما می‌رسد.»

ذهن اِلِین در طول یکشنبه و دوشنبه به طور کامل درگیر ماجرا بود و تازه یادش افتاد: «خدای من! من به آنها گفته‌ام که بسته را به شعبه خیابان کوئین بفرستند. حالا سه‌شنبه که آنجا بروم، تبهکاران منتظر من هستند.»

او داستان را با اعضای خانواده و دوستانش در میان گذاشت. صبح سه‌شنبه وقتی اِلِین از UPS Store تماسی دریافت کرد که برای تحویل بسته خود مراجعه کند، همسر اِلِین، صاحب‌کارش، تعدادی از همسایه‌ها از جمله یکی که سگ‌های نگهبان جک راسل او را تا فروشگاه همراهی کردند.

اِلِین و همسرش وارد فروشگاه شدند. فرزانه از خانم اِلِین درخواست کارت شناسایی کرد و پس از اطمینان بسته را به آنها تحویل داد. اِلِین می‌گوید خیلی خوشحال بود و چندین بار از فرزانه و همکارش «دانا» تشکر کرد.

اِلِین و همسرش همان زمان به بانک رفتند و پول را به حساب و بعد کردیت کارت بازگرداندند. اِلِین فردای آن روز یک دسته گل ارکیده برای فرزانه به شعبه دهم UPS Store در خیابان کوئین شرقی فرستاد.

این خانم مهاجر ایرانی به یک کانادایی کمک کرد تا از کلاهبرداری نجات پیدا کند
این خانم مهاجر ایرانی به یک کانادایی کمک کرد تا از کلاهبرداری نجات پیدا کند

فرزانه شیرازی؛ ۲۰ سال زندگی در مهاجرت

فرزانه شیرازی از اینکه توانسته به خانم اِلِین کمک کند خیلی خوشحال است.

خانم شیرازی ۲۰ سال پیش همراه همسر، دختر و پسرش که آن زمان ۱۷ و ۱۸ ساله بودند به کانادا مهاجرت کرد.

خودش می‌گوید که تا پیش از مهاجرت هیچ تجربه کار کردن نداشته است. در کانادا در این ۲۰ سال، او در جاهای بسیار متفاوتی کار کرده ولی چون بسیار آدم چالش‌گری بوده،‌ همه به او می‌گفتند که چرا بیزینس خودش را راه نمی‌اندازد. سه سال پیش بود که تصمیم گرفت وارد عالم بیزینس شود.

خانم شیرازی می‌گوید: «همان زمان یکی از آشنایان که خودش هم UPS Store داشت به من توصیه کرد که وارد این کار بشوم و یک UPS Store را بخرم. من هیچ سابقه‌ای در این کار نداشتم ولی همین کار را کردم. بعدها از طریق کلاس‌ها و البته زمان، تجربه لازم را کسب کردم. کار عمده ما در اینجا انجام کارهای چاپی در کنار نقل و انتقال بسته‌ها و صندوق‌های پستی است.»

آیا فرزانه شیرازی از اینکه یک فرنچایز را برای بیزینس خود انتخاب کرده راضی است؟ «من البته تجربه بیزینس شخصی دیگری ندارم، ولی از این کاری که می‌کنم خیلی راضی هستم. کار پردردسری است ولی من هم روحیه‌ام برای همین کارهاست. نکته مهم برای من این است که ساعت ۶ کارم تمام می‌شود و من می‌توانم بعد از آن به زندگی شخصی خودم برسم و در کنار خانواده‌ام باشم.»

فرزندان خانم شیرازی چکار می‌کنند؟ « پسر من حسابدار حرفه‌ای است و بیزینس خودش را دارد، البته این را هم بگویم که در راه‌اندازی این کار خیلی به من کمک کرد. دخترم کایروپرکتور است و کلینیک خودش را دارد.»

 

این مطلب نخستین بار، توسط خانم پریا اسکوئی مشاور امور مهاجرت در کانادا، در تاریخ ۲۲ مارس ۲۰۱۹ در شماره ۱۸۵ هفته‌نامه‌ی آتش چاپ تورنتو منتشر شده است. این شماره نشریه را می‌توانید از اینجا دانلود کنید. لینک مطلب هم در سایت آتش اینجاست.

 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا